وبلاگ تفریحی فرشاد24

عکس خنده دار جدید,عکس ضد دختر ها,عکس ضد پسر ها,عکس سکسی جدید,خنده دار,تصاویر خفن,عکس لو رفته,

در ساعت : 14

سری جدید عکس های خنده دار و بامزه

سری جدید عکس های خنده دار و بامزه

سری جدید عکس های خنده دار و بامزه

عکس های خنده دار

سری جدید عکس های خنده دار و بامزه

پنج شنبه 1 آبان 1393برچسب:, :: 15:23 :: نويسنده : فرشاد

عکس سحر قریشی,عسک مارد سحر قریشی,عکس سکسی سحر قریشی,خفن,عسک لو رفته بازیگران,سحر قریشی و خوانواده اش,تصاویر جدید,بردادر,مادر,,

در ساعت : 23

سحر قریشی در کنار برادر و مادرش

سحر قریشی تنها یک برادر دارد و رنگ های مورد علاقه اش مشکی ، آبی و قرمز است .

 

 

 

 

 

عکس سحر قریشی

اولین کار بازیگری سحر قریشی بازی در فیلم لج و لج بازی به کارگردانی سید مهدی برقعی بود.

پنج شنبه 1 آبان 1393برچسب:, :: 15:17 :: نويسنده : فرشاد

چهار شنبه 30 مهر 1393برچسب:, :: 22:57 :: نويسنده : فرشاد

بابام میخاد برای شبکه 3 رمز بذاره!!!!!!

 

 

چهار شنبه 30 مهر 1393برچسب:, :: 22:55 :: نويسنده : فرشاد

reza http://imgdl1.topnop.ir/uploads/201109/tpn4137/large/owL6d9yRBg.jpg

عکسهای خنده دار فقط از ایران (44 عکس)

عکسهای خنده دار فقط از ایران (44 عکس)

عکسهای خنده دار فقط از ایران (44 عکس)

چهار شنبه 30 مهر 1393برچسب:, :: 22:54 :: نويسنده : فرشاد

چهار شنبه 30 مهر 1393برچسب:, :: 22:52 :: نويسنده : فرشاد

چهار شنبه 30 مهر 1393برچسب:, :: 22:44 :: نويسنده : فرشاد

به گزارش حرف لر  به نقل از لرستان خبر، روستای گل گورچک دورود از توابع بخش مرکزی این شهرستان روز گذشته شاهد اتفاقی نادر اما زیبا بود، اتفاقی که در آن گمشده «خانواده پوریان» پس از نیم قرن جدایی به جمع خانواده خود پیوست.

نقطه آغاز این داستان جذاب و هیجان‌انگیز از سال 1345 با مهاجرت «یدالله پوریان» از ایران به کویت آغاز می‌شود، مهاجرتی که هیچ کدام از اعضای خانواده از آن خبر نداشته و سال‌ها انتظار و جدایی اینگونه آغاز می‌شود.

نقش اول داستان خانواده پوریان یعنی یدالله پس از گذشت 10 یعنی در سال 1355 به ایران و به محل زندگی خانواده خود باز می‌گردد، اما به دلیل مهاجرت خانواده‌اش اثری از آنها نمی‌یابد.

با پیروزی انقلاب اسلامی و آغاز جنگ تحمیلی و هیاهوی به وجود آمده ناشی از جنگ در جنوب کشور، امیدهای پسر جوان خانواده پوریان برای یافتن خانواده خود کم می‌شود و به دلیل شرایط منطقه به شهر فسا در استان فارس مهاجرت می‌کند.

اما امروز پس از 48 سال با پیگیری‌های محمدرضا پوریان برادرزاده یدالله، گمشده خانواده پوریان با شور و شعف به جمع خانواده خود بازگشت.

مشروح داستان خانواده پوریان را از زبان گمشده خانواده می‌شنویم.

 

 

 ابتدا توضیح دهید چگونه این جدایی آغاز شد؟

من در سال 1345 از ایران خارج شدم، در ابتدا از اهواز به عراق و از آنجا با هر مشکلی که بود خود را به کویت رساندم، تقریبا 20 روز در راه بودم، راهی که پر از مشکل و خطر بود، در تمام طول مسیر با پای پیاده حرکت می‌کردیم و چندین بار نزدیک بود، توسط سربازان عراق دستگیر و حتی کشته شویم که هر بار با کمک راهنماهای سفر که به نوعی کارشان قاچاق بود و راه فرار را می‌دانستند از دست نیروهای ژاندارمری عراق گریخته و فرار کردیم.

زمانی که مشکلات سفر و این اتفاقات رخ داد، نیمی از جمع 28 نفره‌مان پشیمان شد و برگشتند، اما من به همراه دیگران داوطلب شدیم، تا راه را ادامه دهیم و به هر سختی که بود، ادامه دادیم، تا اینکه به کوه جبل طارق رسیدیم و در آنجا چند روزی را مخفی شدیم.

 

 

از سختی‌های سفر سخن گفتید، چه مشکلاتی در طول مسیر اتفاق افتاد؟

در طول مسیر حوادث زیادی برایمان اتفاق افتاد، به عنوان مثال زمانی که سربازان عراقی در حال تیراندازی به ما بودند و ما این قسمت از سفر را با ماشین می‌رفتیم در تعقیب و گریز، ماشین ما واژگون شد و اغلب مسافران آسیب دیدند و مچ پای من هم آسیب دید که کار را در ادامه مسیر برای من سخت کرد.

یک بار هم مجبور شدیم، چند روز در یک بیشه‌زار مخفی شویم و مدتی را در آب رودخانه گذراندیم، چراکه از ترس ماموران نمی‌توانستیم خارج شویم، در هر صورت به هدف خود رسیدم و خود را به کویت رساندم.

 

 مگر هدفتان چه بود که برای آن این همه سختی کشیدید؟

من برای کار کردن قصد داشتم از کشور خارج شوم، پس از اینکه به کویت رسیدم، در شرایطی که توان راه رفتن دیگر نداشتم با پرس‌وجو کردن دوستانم را پیدا کردم، حدود 40 روز را با آنها کار کردم، اما پس از آن تصمیم گرفتم خودم مستقل کار کنم، حرفه من نقاشی ساختمان بود و در همین بخش مشغول به کار شدم.

 

 

چند سال دور از کشور و خانواده خودتان بودید؟

تا سال 55 در کویت مشغول به کار بودم و پس از 10 سال به ایران آمدم، اما خانواده‌ام را پیدا نکردم، آمدنم به ایران همزمان شده بود، با آتش زدن سینما رکس آبادان که باعث کشته شدن ده‌ها نفر شد، در همان زمان با پولی که کار کرده بودم در آبادان زمین خریدم و از طریق یکی از دوستان برای خواستگاری همسرم اقدام کردم و به نامزدی هم درآمدیم و دوباره من برای کار به کویت برگشتم.

 

یعنی در طول این 10 از هیچ ارتباطی با خانواده خود نداشتید؟

آن زمان که مثل الان وسایل ارتباطی مثل تلفن و اینترنت رایج نبود، شاید هم اصلا در خیلی نقاط  وجود نداشت، با این شرایط راه دسترسی هم نبود که بخواهم با آنها ارتباط داشته باشم، البته همزمان با حضور 10 ساله من در کویت خانواده من از بخش ماهرو به شهرستان دورود مهاجرت می‌کنند و به همین دلیل در بازگشت به ایران نشانی از آنها پیدا نکردم.

 

 

پس از ایران آمدن‌تان چه شد؟

سال 57 به ایران آمدم و ازدواج کردم و پس مدتی که انقلاب پیروز شد و جنگ آغاز شد، به همراه خانواده خود به فسا در استان فارس رفتیم، در آن منطقه چند نفر از دوستانم که در کویت با آنها آشنا شده بودم، زندگی می‌‍کردند و به همین دلیل فسا را انتخاب کردم و از آن زمان تا امروز در همان شهر مشغول به زندگی هستیم.

 

یعنی دیگر به کویت نرفتید؟

چرا در طول این سال‌ها به همراه خانواده و همسرم برای کار و یا تفریح به کویت و دیگر کشورهای عربی مثل سوریه، عراق و حتی پاکستان می‌رفتم و چند ماه می‌ماندیم و دوباره بر می‌گشتم، اما از سال 81 به بعد دیگر تصمیم گرفتم در کشور خودم بمانم، چون با شرایط سن من دیگر لازم بود، در کنار خانواده ام در یک جا بمانم.

 

 آیا در این 48 سال دوری به این فکر نبودی که خانواده‌ات را پیدا کنید؟

در طول این سال‌ها همواره در این فکر بودم، اما هیچ آدرس و نشانی از آنها نداشتم، البته 15 بارنامه نوشتم و برای افراد مختلفی که در شهرهای مثل دزفول، اندیمشک، خرم‌آباد، الیگودرز که در استان‌های خوزستان و لرستان می‌شناختم و احتمال می‌دادم، خبری از خانواده‌ام داشته باشند، می‌فرستادم، اما هیچ جواب مثبتی دریافت نکردم و تنها نامه‌ها بازگشت می‌خورد.

 

 

 چه شد که این جدایی پایان یافت؟

در اوایل ماه رمضان امسال تصمیم گرفتم، پس از پایان ماه مبارک به شهرهای استان لرستان و خوزستان بیایم و هرطور که شده از طریق رسانه‌ها و سازمان‌ها خانواده‌ام را پیدا کنم، تا اینکه به برکت همین ماه مبارک رمضان یک روز تلفن خانه زنگ زد، تلفن را که جواب دادم، پس از سلام و احوال پرسی، فردی که پشت خط بود، سئوالاتی در خصوص اسم و خانواده من می‌پرسید که در ابتدا شک کردم، شاید فرد سودجویی باشد، اما پس از آنکه اطلاعات دقیقی از اعضای خانواده‌ام و محل به دنیا آمدن من داد، آنقدر خوشحال و هیجان زده بودم که نمی‌توانستم صحبت کنم و متحیر مانده بودم.

پس از این تلفن تا سه روز آب از گلویم پایین نمی‌رفت و شب‌ها خواب به چشمانم نمی‌آمد، پس از این ماجرا در تماس‌های بعدی آدرس و نشانی یکدیگر را گرفتیم و پس از چند روز تعدادی از اعضای خانواده‌ام از دورود به فسا آمدند و اولین دیدار ما انجام شد.

 

 چه کسی باعث پایان این جدایی شد؟

برای پایان این جدایی محمدرضا پوریان برادرزاده‌ام بسیار زحمت کشید و چندین سال به همراه دیگر اعضای خانواده پیگیری کرد، تا اینکه توانستند از طریق سیستم بانکی و شماره حساب من در یکی از بانک‌های فسا آدرس و شماره تلفن من را پیدا کنند، تا من امروز بتوانم در کنار خانواده‌ام باشم.

 

آیا در طول نیم قرن دوری ازخانواده احساس تنهایی و دلتنگی هم کردید؟

در طول این سال‌ها خیلی وقت‌ها دلتنگ خانواده‌ام می‌شدم، اما هیچ نشانی از آنها نداشتم، آنها از بخش ماهرو به شهرستان دورود مهاجرت کرده بودند و از هر طریقی که اقدام می‌کردم به نتیجه نمی‌رسیدم، با گذر زمان دلتنگی‌ها هم کمتر شد، اما همیشه دوست داشتم خانواده خودم را پیدا کنم و دوباره برادران و خواهران خودم را ببینم، در طول این مدت همسرم و فرزندانم در کنارم بودند.

 

داستان زندگی یدالله پوریان که امروز غبار پیری بر موهایش نشسته است، بسیار جذاب بود و جذاب‌تر از آن شوق وصالی است که پس از نیم قرن جدایی در چشمان خانواده پرجمعیت پوریان با 6 برادر و 3 خواهر و تعداد زیادی فرزند و نوه به چشم می‌خورد.

-----------------------------

انتهای پیام/

 

مطالب مرتبط:
چهار شنبه 30 مهر 1393برچسب:, :: 22:31 :: نويسنده : فرشاد

رای غرضی کمتر از آرای باطله ست!

-جلیلی در اظهار نظر جدیدش اعلام کرد:به خدا دیگه ظرفیت ندارم!!

-رضایی هم با بوسیدن چهارگوشه ی صندوق ازدنیای کاندیداتوری خداحافظی کرد واحتمالا دردوره های بعد به عنوان پیشکسوت ومربی فعالیت خود را ادامه خواهد داد تا شاهد حظور مجدد او در انتخابات باشیم!
البته در اظهار نظری متفاوت هم رضايي گفته از امروز ميخونم براي دوره بعد...

-قالیباف هم بعد انتخابات میگرده دنبال آمار جزئیِ محله های تهران، اون محله هایی که رای هاشون به قالیباف کم بوده رو اتوبان میکنه،تمام این گل مُل های قشنگ و هم می کَنه و تمام کوچه ها دوباره بن بست میشه،پل صدرُ هم می‌کَنه می‌بره مشهد!! :|

-مسابقه ی اصلی هم که بین ارای باطله و محمد غرضی به شدت ادامه دارد.

-الیته اینجوری پیش بره حسن روحانی و آرا باطله میرن دور دوم.

همچنان همراه ما باشید...)

چهار شنبه 30 مهر 1393برچسب:, :: 22:30 :: نويسنده : فرشاد

الناز شاکردوست : به‌ خاطر نبودن گلزار به سینما تسلیت می‌ گویم!ناز شاکردوست : به‌ خاطر نبودن گلزار به سینما تسلیت می‌ گویم!

خانواده سبز نوشت: خیابان دروس، دوربین پیام ایرایی و عقربه های ساعتی که از ۲۳ شب گذشته بودند همه انتظار ورودشان را می کشیدند تا بعد از مدت ها قفل سکوت ستاره پر فروش سینمای ایران شکسته شود که دست بر قضا انتظارها به سر آمد…

می گویند واژه مخالفت در خانواده شما کاملا بی معناست! درست است؟بله، همینطور است. برای چه این سوال را می پرسی؟

راست است که وقتی می خواستی به عنوان بازیگر وارد سینما شوی هیچ مخالفتی از سوی پدر و مادرت با تو صورت نگرفته؟بله، برای اینکه ما قبل از اینکه یک خانواده باشیم، دوست هستیم. یعنی پیش از آن که در قالب خانواده باشیم و جبری حاکم باشد که مثلا من فرزندم، تو پدری، تو مادری و… بهترین دوست برای همدیگر هستیم.

آخر شنیده بودم برای ورود به سینما یک نفر را واسطه کردی تا رضایت پدرت را بگیرد.
نه، من خودم با پدرم صحبت کردم و پدرم گفت مهم نیست که تو چه کاره شوی، مهم این است که در هر کاری که انتخاب می کنی بهترین باشی. حتی اگر رفتگر هم باشی باید در آن بهترین باشی، اگر می خواهی نقاش باشی سعی کن بهترین شوی و… . از همه چیز مهم تر علایق فرد است که به چه سمتی گرایش دارد، چون اگر کاری که انجام می دهی را واقعا دوست داشته باشی حتما می توانی در آن به بهترین بودن هم برسی، در غیر این صورت هرگز این اتفاق نخواهد افتاد.

چقدر احساس خوشبختی می کنی؟از چه نظر؟

از نظر داشتن یک چنین پدر و مادری. بگذار بهتر بگویم؛ ببین خیلی ها شاید چهره و استعداد تو را داشته باشند اما خانواده هایشان به آنها اجازه ورود به دنیای بازیگری و رفتن به سمت علاقه اصلی شان را نمی دهند. واقعا این تفکر که محیط سینما چندان جالب و سالم نیست را تصدیق می کنی؟مطمئنا به خاطر داشتن چنین خانواده و پدر و مادری خیلی زیاد احساس خوشبختی می کنم. اما در جواب سوال بعدی ات باید بگویم نه، واقعا محیط سینما اینطوری که می گویی نیست، به نظر من همه چیز به خود آدم برمی گردد؛ ما در همه اقشار و اصناف کشور خوب و بد داریم. در یک شرکت می توانی یک منشی کاملا موفق، پاک و خوب باشی اما برعکس اش هم می توانی باشی. این خود آدم است که تعیین می کند خوب باشد یا بد. ضمن اینکه تربیت صحیح بچه در خانواده نیز کمک می کند در هر شغل و جمعی که وارد شود بتواند خودش را خوب حفظ کند. پدر م همیشه می گوید آنقدر از تربیت دخترم مطمئنم که هر جا باشد خودش می تواند گلیم اش را از آب بیرون بکشد.

خب شاید پدرت تصورش را هم نمی کرد روزی تا این جایگاه بالا بیایی و تا این حد در بازیگری موفق بشی که یکدفعه خانواده ات با یک حجم زیاد طرفدارها، منتقدان و حتی شایعه هایی که برای هر بازیگری هست مواجه شوند. به نظرم فکر می کرده علاقه ای هست که وقتی خودت دنبالش بروی از رسیدن بهش خسته می شوی و مسیرت را عوض می کنی!نه، اتفاقا خانواده ام همیشه به من می گفتند تو می توانی و بهترینی. در واقع اعتماد به نفس امروزم ریشه در خانواده ام دارد. اگر خانواده ای باشی که فرزندت را مدام سرکوب کنی و اعتماد به نفسش را از بین ببری و پر و بالش ندهی مطمئنا آن فرزند در آینده فرد موفقی نخواهد شد. من از همان کودکی در هر کاری مثل نقاشی دست می گذاشتم مادرم می گفت تو بهترینی و خلاصه اعتماد به نفسم را بیشتر می کردند. به نظر من خانواده در موفقیت فرزندانشان تاثیر انکارناپذیری دارند.

اصلا به چهره ات نمی آید اینقدر درس خوان و منظم بوده باشی که معدل دیپلمت بالای ۱۹ و رتبه دانشگاهی ات اینقدر خوب باشد! 
چرا من خیلی درس خوان بودم. اتفاقا امروز در همین باشگاهی که ورزش می کنم استادم می گفت اولین روزی که تو را دیدم گفتم خب حالا الناز شاکردوست آمده و می خواهد یک ورزش رزمی هم بکند که باید هوایش را داشته باشم و کلاسم با تاخیر شروع شود و…، ولی دیدم برعکس تو همیشه ۵ دقیقه هم زودتر خودت را می رسانی و فکر نمی کردم تو با این موقعیتت اینقدر زمان، آن تایم بودن و نظم و ترتیب برایت اهمیت داشته باشد، به نظرم این موفقیت و جایگاه امروزت هم مدیون همین است که اینقدر برای همه چیز ارزش قائل می شوی.

تا حالا کسی بهت گفته که خصوصیات اخلاقی ات شبیه پسرهاست؟!
واژه «برادر شاکردوست» هم از همین حرف ها نشات می گیرد! آره، خیلی ها به من می گویند! (خنده) ولی خودم هم نمی دانم چرا؟ به نظرم یک زن کامل می تواند محکم باشد و اجازه ندهد کسی پایش را از حریمش درازتر کند. اینکه آدم این نکات را رعایت کند به مرد بودن ربطی ندارد. من یک زن کامل هستم. خیلی از مردها را می بینیم که فقط لقب مرد بودن را یدک می کشند در حالی که نامردند، خیلی از زن ها هم هستند که به اصطلاح خیلی مردند، حتی مردتر از هر مردی. اینها یکسری اصطلاحات عامیانه و کلی است اما ربطی ندارد که حتما مردها باید این خصوصیات را داشته باشند.

یعنی تو می گویی الناز شاکردوست نمونه ای شاخص از یک زن کامل است؟شاید. ریشه اصلی وابستگی زن ها به مردها به مسائل مالی برمی گردد. اگر هر زنی بتواند روی پای خودش بایستد و از لحاظ مالی مستقل باشد همه زن های مملکت مان به اصطلاح مرد خواهند بود. این که آدم صادق و با معرفت باشد فقط خصوصیت یک مرد نیست. خیلی از اهالی سینما می گویند الناز مثل مردهاست، با معرفت است و…؛ با معرفت بودن مختص مردها نیست.

شاید چون روابط عمومی ات خیلی خوب است اینگونه می گویند.
روابط عمومی؟ واقعیت این است که من با همه خیلی صادق و روراست هستم. همین. شاید بشود اسمش را به قول تو روابط عمومی خوب گذاشت. اتفاقا اصلا عادت ندارم نه از کسی تعریف و تمجید کنم، نه به اسم شان لقب خاله و عمو و دایی بچسبانم! شاید خیلی جاها هم اخلاق های تندی داشته باشم اما در کل انسانیت همیشه از هر چیزی با اهمیت تر بوده است و همواره به همه احترام گذاشته ام و در قبالش احترام دیده ام. حالا اگر می گویی اسم این نوع رفتار کردن روابط عمومی قوی است از این بابت خوشحالم.

برگردیم به خواسته پدرت که همیشه می گفتند الناز باید بهترین باشد. الان خودت فکر می کنی بهترین هستی؟
خودم که نمی توانم این جمله را درباره خودم بگویم اما همیشه سعی بر بهترین بودن کرده ام و باز هم سعی خواهم کرد. دوست دارم در درسم، کارم و هر چیزی که انجام دادم و قرار است انجام دهم بهترین باشم.

سینمای ایران بابت کشف تو باید از کیومرث پوراحمد متشکر باشد یا معترض؟
این را مردم باید تصمیم بگیرند. من خودم را مدیون آقای پوراحمد می دانم.
الان هر چند وقت یک بار با ایشان تماس می گیری؟
من همیشه به فکرشان هستم و یادشان می کنم. سر فیلم «اتوبوس شب» هم وقتی از من به عنوان بازیگر دعوت کردند حتی فیلم نامه شان را نخواستم بخوانم و نخواندم. سر بستن قرارداد هم هیچ قراردادی نخواستم ببندم، گفتم من تا آخر عمر هر فیلمی که آقای پور احمد بگویند بدون اینکه فیلم نامه اش را بخوانم چشم بسته بهشان اعتماد می کنم و کار می کنم چون همیشه خودم را مدیون ایشان می دانم و معتقدم دین بزرگی به ایشان دارم.

کلا علاقه زیادی به قیصر داری، درست است؟
خب قیصر یکی از اسطوره ها و بزرگان تاریخ سینمای ایران به حساب می آید، اما چرا این سوال را می پرسی؟ به یاد ندارم از ایشان حرفی زده باشم!
چرا در یکی از گفتگوهای قبلی ات دیدم که گفته بودی دوست دارم قیصر سینمای ایران در قالب زن باشم، اینطور نیست؟ 
نه .من نگفته بودم،آاقای کامران تفتی این جمله را گفته بودند: «زمانی که قیصر در قالب یک زنبه سینما می آید.» این جمله تعریف ایشان از نقش افسانه در فیلم «رسوایی» بود.
فکر نمی کنی در یکی از مصاحبه هایت خیلی تند رفته باشی؟مثلا؟!
مثلا آنجا که گفته بودی خیلی از آقایان بازیگر سینما دوست داشتند نقش روحانی رسوایی را بازی کنند اما بهترین انتخاب آقای اکبرعبدی بود. فکر نکردی شاید به یکی از بازیگرانی که قبل از اکبر عبدی برای این نقش تست داده بود بربخورد؟
نه، چون من قصد مقایسه هیچ بازیگری را با آن یکی نداشته ام که بخواهد به کسی بربخورد! صرفا نظر شخصی ام را مطرح کردم در رابطه با نقش روحانی در رسوایی که باید کسی بازی می کرد در «رسوایی» را باید کسی بازی می کرد که بین مردم محبوب باشد و اکبر عبدی با حضورش در این نقش این مسئله را حل کرد. ببین… با توجه به شرایط امروز جامعه مان که یکسری از مردم به خاطر مشکلات اقتصادی و گرانی دچار سیاست زدگی شده اند و سیاست زدگی هم برای بعضی از آنها دین زدگی را منجر شده باید انتخاب درستی برای این نقش صورت می گرفت. همین مسئله فاصله ای بین مردم و روحانیت ایجاد کرده است. برای همین به نظر من این نقش را باید یک آدم محبوب بازی می کرد که از نظر شخص من، بهترین گزینه هم آقای اکبر عبدی بودند.
چقدر تا حالا پیش داوری باعث ضررت شده؟
ببین خب این یک امر طبیعی است که مردم در مورد هنرمندهایشان قضاوت و پیش داوری کنند، آن هم بدون آن که آنها را خوب بشناسند، البته این حق مُسلم شان است و بخشی از حرفه ما به حساب می آید و باید پذیرایش باشیم. این بر عهده خود بازیگر است که قضاوت نادرست مردم را با انتخاب کارها و بازی های خوب، رفتار صحیح در جامعه و… به نفع خود تغییر دهد، همانطور که ممکن است تنها با یک خطا بر قضاوت نادرست شان مهر تایید بزند.
خودت هم از آن دسته آدم هایی هستی که از روی ظاهر آدم ها دست به قضاوت می زنی؟
آنهایی که با من ارتباط بیشتری دارند می دانند که به هیچ عنوان اهل قضاوت درباره آدم ها نیستم.

الناز شاکردوست : به‌ خاطر نبودن گلزار به سینما تسلیت می‌ گویم!

حتی مسعود ده نمکی؟!
حتی مسعود ده نمکی!
همه در جریان سروصداهایی که بعد از حضور تو در «رسوایی» مسعود ده نمکی بلند شد هستیم. حالا این همکاری چطور بود؟
من بازیگرم و سعی کردم نقشی که بهم محول شده بود را به بهترین شکل ممکن ایفا کنم. فکر می کنم با توجه به بازخوردی که در جامعه دیدم کارم را درست انجام داده باشم. آقای ده نمکی هم کارگردانی هستند مثل همه کارگردان هایی که تا امروز با آنها همکاری کردم. هیچ وقت و در هیچ یک از کارهای دیگرم هم به خودم اجازه ندادم وارد مسائل و اعتقادات شخصی آدم ها شوم چون اعتقادات هر کسی به خودش مربوط است. «رسوایی» فیلم نامه ای بود که با توجه به فقدان فیلم نامه ها و نقش های خوب (به ویژه برای خانم ها، چون فیلم نامه های ما اصولا برای آقایان نوشته می شود) و از آنجا که تنها مسعود ده نمکی قادر به اخذ مجوز ساخت چنین فیلم نامه ای بود پذیرفتم.

مثل این که خیلی دوست داری انجمن حمایت از بانوان سینمای ایران را تاسیس کنی؟ 
آره، اتفاقا پیشنهاد بدی هم نیست! سوالش می تواند جرقه ای برای یک فکر بزرگ و بکر باشد، چرا که نه!

پس چرا بقیه اینقدر پشت همدیگر در نمی آیند؟
من که نمی توانم درباره بقیه اظهار نظر کنم، اما فکر می کنم ما انسانها باید همدیگر را حمایت کنیم چون هر اتفاق خوبی که بیفتد کارمایش در درجه اول به خودمان برمی گردد.

حرف هایت را که می خواندم به نظرم رسید احساس می کنی به خانم های سینمای ایران حسابی ظلم شده و این مردها هستند که تعیین می کنند کی و کجا قرار بگیرد؟
نه؛ این استنباط شخصی شماست. در رابطه با قسمت دوم سوال تان هم باید بگویم شاید تعیین و تکلیف اصلی دست آقایان باشد اما خانم ها می توانند با انتخاب مقتدرانه و درست شان تاثیرگذار و تغییر دهنده شرایط باشند.
اتفاق افتاده مثل شخصیت افسانه در رسوایی خودت هم با خدا قهرکنی؟
من اعتقاد دارم هر اتفاقی حکمتی دارد؛ بدترین اتفاق ها هم که در زندگی ام بیفتد، اول از همه خدا را شکر می کنم چون مطمئنم حکمتی بوده است.
شنیدم تو اجازه نمی دهی علی (برادرت) وارد سینما شود؟!من نمی گذارم؟ (خنده) چرا آن وقت؟ اول صحبت مان به دوستی خانواده مان اشاره کردم و گفتم تا حالا در کار هیچ آدمی دخالت نکردم. شاید خواسته باشد مشورت کند و نظرم را گفته باشم ولی واقعیت این است که علی خودش دوست نداشت وارد این حرفه شود. حتی خودت هم دیدی وقتی برای عکاسی جلد مجله تان خواستید از علی عکاسی کنید حاضر نبود بیاید چون این حاشیه و دیده شدن برایش جذابیتی ندارد. همانطور که من خودم همیشه سعی کرده ام از حواشی دوری کنم، چون ما زندگی آرام را بیشتر دوست داریم.

البته تو اگر خودت هم نخواهی حاشیه ها دنبالت می آیند! 
بله ولی خود ما هم تاثیرگذاریم که به این حاشیه ها دامن بزنیم یا طوری رفتارکنیم که کمتر حواشی دورمان باشد.

دلیلت چیست که می گویی برنامه هفت تلویزیون زیرکانه در حال به تعطیلی کشاندن سینماست؟
به این دلیل که برنامه هفت، برنامه ایست کاملا سفارشی و با اهداف از پیش تعیین شده که بزرگ ترینش به تعطیلی کشاندن سینماست! یکسری آدم ها در برنامه هفت سینما را با بازکردن صحبت ها و عقده های شخصی شان زشت کرده اند و من این برنامه را دوست ندارم. این نظر من است و خیلی از بزرگان هم به این حرف من اعتقاد دارند. تا به حال هم حرف بدی علیه من در این برنامه زده نشده و خدا را شکر همیشه هم به خوبی یاد شده و اگر نقدی بوده به خوبی بوده است. این حرفی که می زنم یک حرف شخصی نیست، بلکه یک حرف و نگرانی کلی است. آدم های سینما با رفتن و حمایت کردن از این برنامه دارند به بدنه اصلی سینما ضربه وارد می کنند! «هفت» برای تخریب سینمای ایران اهداف از پیش تعیین شده دارد. باور کنید این حرف من شخصی نیست، همیشه هم برای حضور در این برنامه از من دعوت کرده اند اما هیچ وقت تنها به منافع شخصی خودم فکر نمی کنم. همیشه می گویم منافع همه ما و همه سینما منافع اصلی من است، وگرنه من هم می توانم یک روز بروم بنشینم حرف بزنم و کمک کنم به ساختن برنامه ای که هدفش می دانم چقدر زشت است! آن تله های کوتاه سینمایی هم که می سازند در راستای همین تخریب است.

حیف زوج رضا گلزار و الناز شاکردوست نبود که اینقدر راحت نابودش کردند؟

در این سینما چیزهای مهم تر از این مسائل حیف شده است! آقای گلزار بالاخره یکی از مهره های سینما بودند، قصد نقد و بررسی ندارم اما یکسری آدم ها خوب یا بد چرخه سینما را به گردش انداختند که یکی شان همین آقای گلزار بود.
مثلا همین خانم عسل بدیعی که فوت کرد، مردم ایران چه کردند؟ قبل از این کسی می پرسید کجاست؟ نسرین مقانلو می گفت این آدم حالش بد بود برای اینکه ۹ ماه سرکار نرفته بود، در حالی که به کار کردن احتیاج داشت؛ زنی که فرزندش را نگه داری می کرد و ستون اصلی خانواده بر دوشش بود. کسی می پرسید کجاست؟ چه می کند؟ چرا باید بگذاریم هنرمندان عزیزمان تازه وقتی از دست رفتند یادشان کنیم یا به فکر قدردانی از آنها بیفتیم؟ چرا تا وقتی هستیم قدر همدیگر را ندانیم؟ چرا وقتی کسی هست که می تواند چرخه سینما را به حرکت بیندازد باید سرکوبش کنیم؟ این ها همه درد است که آدم ها خودشان هم شاید بدانند اما باز هم ادامه می دهند! امیدوارم روزی برسد که قدر هنرمندانی که هستند را بیشتر بدانیم. در مورد خانم بدیعی این صرفا مرگ طبیعی بود ولی آقای گلزار نبودش شاید از نظر جسمی باشد اما مرگ هنرپیشه است در سینما و من بابت نداشتنش در سینما تسلیت می گویم!
اگر یک روز این اتفاق برای خودت هم بیفتد و اجازه ندهند دیگر در سینما باشی چه رفتاری خواهی داشت؟
شاید فکر کنی حرفی که می زنم خودخواهی است اما اگر این اتفاق برای من هم بیفتد این من نیستم که سینما را از دست می دهم بلکه سینماست که من را از دست می دهد. من اینگونه فکر می کنم چون این سینما چیزی نبود که فکر می کردم قرار است به دست بیاورم. در این سینما هر چقدر هم بال های بزرگی داشته باشی و بخواهی بلند بپری آنقدر سقفش کوتاه است که جایی برای پرواز نیست.

چرا اینقدر با خبرنگارها بدی و مصاحبه نمی کنی؟
نه اینطور نیست اگر زمان زیادی است که مصاحبه نکردم برای این است که خب، حرفم را آن طور که هست به مردم منتقل نمی کنند! اگر مردم بخواهند از من حرفی را بخوانند نباید حرف های یک ذهن فیلتر شده و با اهداف خودش باشد. من می خواهم حرف من با همه خلوصش به مخاطبم به کسی که وقت می گذارد و ارزش قائل است و فیلم های من را دنبال می کند منتقل شود. این حق من است و وقتی می بینم اینگونه نیست این ارتباط را قطع می کنم تا به مخاطبم احترام بگذارم.
با این حساب طرفدارانت که دوست دارند حرف هایت را بشنوند یا در برنامه ای تو را ببینند چه کار باید بکنند؟
خب، من برای گفت و گو با آدم ها قبل از هر چیز تحقیق و تفحص می کنم، درباره خود تو هم همین اتفاق افتاد و دیدم دوستان آقای فراهانی راد را تایید می کنند، بنابراین این بار برای انجام این مصاحبه اعتماد کردم و امیدوارم اعتمادم درست از آب دربیاید (خنده)، وگرنه… آن موقع تصمیم می گیرم!
قصد نداری دیگر به نوشتن ادامه دهی؟
چرا، همیشه گفته ام یک دفترچه خاطرات دارم به نام «رازهای فاش نشده یک نابازیگر»، ولی فکر می کنم این هم مثل برنامه هفت خواهد شد! در نتیجه دوست ندارم پخش شود. سینما باید زیبا بماند؛ همانطور که از نظر من همیشه بوده و هست.

راست است که می گویند تو پر فروش ترین زن سینمای ایران هستی؟

چاکریم! (خنده)
تا آنجا که می دانم خیلی از بازیگرهای خانم این موضوع را که کدام بازیگر بیشتر می فروشد و دستمزد می گیرد را دنبال می کنند، تو هم این کار را انجام می دهی؟
نه، این کار بعضی مجله هاست که دست به جمع و تفریق دستمزد و فروش بازیگرها می زنند و ارقامی را در می آورند. چند سالی پشت سر هم این اتفاق افتاد که من پرفروش ترین زن سینما بودم.
یادم است در یک دوره اکران سینماها تو ۶ فیلم همزمان روی پرده داشتی. اما الان تو را سالی یا دو سالی یک بار در یک فیلم می بینیم. چه اتفاقی افتاده؟ پیشنهادهایت کم شده یا رقم دستمزدت آنقدر بالا رفته که در توان هر کسی نیست؟
پیشنهادها که خدا را شکر هیچ وقت کم نشده، از نظر مبلغ قرارداد هم همیشه چیزی که حقم بوده را گرفته ام و رقمم، رقم معقولی است، به لحاظ اینکه همه ما در فروش یک فیلم سهیم هستیم، در نتیجه همه چیز باید عادلانه تقسیم شود. شاید از نظر بعضی تهیه کننده ها رقم دستمزد من ناعادلانه باشد اما در حقیقت این نیست و باز با همه این او.صاف هیچ وقت روی پیشنهاد من تاثیر نگذاشته است، چون آن تهیه کننده محترم می داند که حتی برای نفع خودش هم که شده به صرفه تر است که پیشنهاد من را بپذیرد تا اینکه انتخابش را عوض کند! ولی واقعا فیلم نامه های خوب تعدادشان کم است ، یعنی تعدادشان کم است. بعد هم اصولا من فیلم نامه ای کار نمی کنم که نقشم مثل نقش نگاه مهتاب زنها باشد! یک دختر زیبای آرایش کرده که «بله و چشم آقا» بگوید! من هرگز این نقش ها را بازی نمی کنم، چون دوست ندارم نقشم یک نقش توسری خور و ابزاری باشد. نمی خواهم ابزار ساخت فیلم باشم، دوست دارم خودم در فیلم تاثیرگذار باشم.

چه نقشی همیشه ایده آلت بوده که بازی اش کنی؟
دلم می خواهد بروم سراغ نقش های منفی؛ پیچیدگی های یک چنین شخصیت هایی به عنوان یک بازیگر برایم جذابیت دارد. نقش یک انسان روانی هم از ایده آل هایم در انتخاب های بعدیست.
کدام یک از کارهایی که تا حالا بازی کردی را دوست نداری یا دلت می خواهد مثلا سی دی اش را بشکانی؟
فیلم های آدم مثل بچه های آدم می مانند، بنابراین دلم نمی آید حتی فیلم هایی را هم که قلبا دوست شان ندارم را بشکنم، چون باید می بوده که من الان اینجا بایستم؛ مثل یکسری پله می ماند که تو را به قله می رسانند، شاید چند تا از این پله ها لق بوده باشد و پایت را گذاشته باشی روی سنگ شکسته سر هم خورده باشی اما باید می بوده که تو الان اینجا باشی. آدم از کارهای بدش درسهای بیشتری می گیرد، ولی در کل همه کارهایم را دوست دارم، چون یک تایمی از زندگی یک زمانی از عمرت را در آن فیلم می بینی. اصل این است که از فیلم های بد درس های خوب بگیریم و دیگر تکرارش نکنیم. من از درجا زدن بدم می آید؛ این به نظرم مهم تر از این است که بخواهم روی کاری غیظ داشته باشم.
بالاخره خستگی ات در رفت؟ 
من هیچ وقت خسته نیستم!
خودت در آن یادداشتی که در جشنواره فجر برای حاضر نشدنت در کنفرانس خبری رسوایی نوشته بودی اشاره کرده بودی آقای ده نمکی خسته ام! اصلا دلیل نوشتن آن یادداشت چه بود؟آن نوشته را خیلی دوستش داشتم. نمی دانم… اصولا زیاد براساس دلیل کار نمی کنم. وقتی حسم بگوید، کاری را انجام می دهم و فکر هم می کنم کار درستی کرده باشم. من که در آن جمع نمی آمدم اما دلم نمی خواست فکرکنند اگر نیامدم یعنی بی تفاوتم. می خواستم ثابت کنم اگر نیامدم دلیل بر بی تفاوتی نیست.
چرا نرفتی؟ حالت خوب نبود یا دعوا و بحثی پیش آمده بود؟
نه حالم که خوب بود اما می دانستم همه آدم هایی که در آن جمع حضور دارند یا بهتر بگویم اکثرشان نیامده اند صرفا یک فیلم ببینند و کاری را از لحاظ فیلمنامه، هنری و بازی بررسی کنند! شاید آنها بیشتر برای حواشی پیرامون آقای ده نمکی و حاشیه سازی آمده بودند و آن مجلس جایی نبود که جنبه هنری داشته باشد.

خانواده و اهالی فامیل چقدر خوشحال اند که به واسطه حضور تو در سینما نام خانوادگی شان امروز تبدیل به یک برند شده است؟ 
اتفاقا چند روز پیش داشتم به یکی از دوستانم می گفتم که یک روز آن اوایل وقتی اسمم را گفتم یکی از تهیه کننده های خوب سینما چند بار فامیلی ام را پرسید و گفت حتما اسم و فامیلت را عوض کن و یک اسم و فامیلی بگذار که راحت در دهان بچرخد! ولی من گفتم من همین هستم و اگر کسی بخواهد من را بشناسد باید با همین اسم و فامیلی که دارم بشناسد. گفت با توجه به اینکه چهره و صدایت استانداردهای سینما را دارد اسم و فامیلت راحت نیست و تاثیر منفی می گذارد چون کسی نمی تواند اسم و فامیلت را به راحتی به یاد بیاورد اما قبول نکردم.
از تلویزیون چه خبر؟سلامتی!
در این سال ها خیلی از ستاره های سینما وارد تلویزیون هم شدند، احیانا تو چنین تصمیمی نداری؟
در سینما مخاطب را خودت انتخاب می کنی و مخاطب هم همین طور اما در تلویزیون تو مخاطبت را انتخاب نمی کنی و مخاطب هم. بنابراین باید سلیقه و خواسته ۷۰ میلیون نفر آدم را برآورده کنی. اگر روزی نقش ماندگاری بهم پیشنهاد شود که ارزشش را داشته باشد و بدانم شرمنده مردم نمی شوم قطعا بازی اش خواهم کرد.

قبل از اینکه فیلمنامه رسوایی به دستت برسد و بخواهی در این فیلم بازی کنی، تصوراتت درباره زندگی یک دختر پایین شهری چه بود؟ فکر می کردی زندگی آنها چه شکلی است؟
البته من قبل از این هم در «بی وفا» تجربه چنین نقشی را داشتم ولی این موضوع همیشه برایم جذاب بوده و نگاه ویژه ای به این دختر ها دارم. همیشه به این قشر احترام گذاشته ام چراکه درد و غمی که یک دختر جنوب شهری (جنوب شهری که می گویم به واسطه کم بضاعتی ای است که در آن منطقه ساکن شده اند) برایم تامل برانگیز بوده. دخترها خیلی بیشتر از پسرها رویاپردازی می کنند، خیال بافی می کنند، در رویاهای خودشان به خیلی از ظرافت های زندگی توجه می کنند که شاید دغدغه پسرها نباشد. دخترها برای رسیدن به آرزوها و رویاهایشان هر تلاشی می کنند شاید به همین دلیل است که بعضی هایشان به قول امروزی ها «خراب» می شوند. همه مان وقتی در جامعه یک زن فاحشه می بینیم می گوییم «وای فاحشه است» اما هیچ وقت نمی گوییم چرا چی شد که این اتفاق افتاد؟ همه ما وقتی به این دنیا می آییم پاک هستیم، چه می شود که بعضی ها خراب و فاسد می شوند؟ زن به نوبه خودش و مرد هم به نوبه خودش.باید ریشه یابی کنیم. دیدن این چیزها برای مسئولین جذاب نیست هیچ وقت به این مسائل پرداخته نشده و ریشه یابی درستی نشده، یعنی نخواسته اند که ریشه های این معضل را مطرح کنند. فیلم رسوایی دقیقا همین موضوع را به چالش کشیده است این وظیفه سینماست که بیاید و این را به شکل خودش زیبا نشان دهد تا در عین اینکه مخاطب کار را دوست داشته باشد به فکر فرو رود. خوشحالم بابت حضورم در این نقش چراکه شاید توانسته باشم دِینی را به یک قشر از جامعه ادا کرده باشم.
خیلی از خانم ها خودشان را می کُشند تا زیبا شوند و بعد بروند جلوی دوربین اما تو خیلی وقت ها در فیلم هایت خودت را می کُشی زشت شوی! دلیل خاصی داری برای این تصمیم هایت داری؟من بازیگرم، قضیه قیافه نیست. در فیلم «مجردها» پیشنهاد خودم بود عینک ته استکانی بزنم و دندان مصنوعی بگذارم و… یا در «چراغ قرمز» هیچ کس حاضر نشد آن نقش را کار کند و من آمدم و آن تغییر و تحولات را دادم چون می خواستم ثابت کنم که من به خاطر چهره ام نیامده ام و می خواهم بازیگر باشم. واقعیت هم همین است. چهره یک بازیگر بعد از یک مدت عادی می شود و از آن به بعد چیزهای دیگری است که بیننده را نگه می دارد. بخش عمده اش به کاریزمای آدم برمی گردد. ماندگاری در سینما چیزهای دیگری غیر از ظاهر می خواهد، وگرنه در این سال ها خیلی ها آمدند و بعد از یکی دوبار بازی بدون اینکه اتفاق خاصی برایشان بیفتد خداحافظی کردند! من با بازی در این کارها می خواستم هم به دیگران و هم در درجه اول به خودم ثابت کنم که اگر این ادعا را داری بازیگری پس بیا و برادری ات را ثابت کن.

گفتی ورزش می کنی؟!زمانی که سر فیلم برداری نباشم دوست دارم ورزش کنم چون فکر می کنم بدن و بیان ابزار اصلی یک بازیگر هستند چون وظیفه منِ بازیگر است که در جواب محبت و حمایت های مردم روز به روز بهتر شوم.

وقتی داشتیم برای جلد عکاسی می کردیم، به نظرم رسید رابطه تو و علی برادرت خیلی گرم و صمیمی است. واقعا در خانه هم همین شکلی هستید یا بیرون که می روید با هم خوب می شوید؟ فکر نمی کنی داشتن خواهری مثل الناز شاکردوست با همه حرف و حدیث ها و شایعاتی که برای یک ستاره می سازند کمی دردسرساز باشد و آیا تا حالا باعث کدورتی بین تان شده؟اگر آدم ها همینطوری که هستند همدیگر را بپذیرند چیزی به نام مشکل به وجود نخواهد آمد. در همه روابط؛ زن و شوهری، خواهر و برادری یا دوستی، باید همدیگر را همان طور که هستیم بپذیریم و دوست داشته باشیم. خوشبختانه من و علی هم رابطه خیلی خوبی با هم داریم. علی هم از آن ابتدا نسبت به ورود من به سینما نارضایتی خاصی نداشت و همیشه حمایتم کرده است. خدا را شکر هم تا حالا کارم برای خانواده ام اذیت و آزاری نداشته، خودم هم همیشه مراقب بودم و سعی کردم از حواشی دور باشم.
فکر می کنی دلیل اصلی حرف و حدیث و شایعه درآوردن آدم ها برای ستاره ها چیست؟همیشه به کسانی که به شما حسودی می کنند احترام بگذارید چون اینها همان هایی هستند که از صمیم قلب ایمان دارند که شما بهتر از آنهایید.
در دنیای مجازی هم فعالیتی داری؟ 
بله، اخیرا با برنامه instagram آشنا شدم و تا حدودی در آن فعالیت می کنم.
یعنی اگر آنهایی که دوستت دارند می توانند با تو ارتباط برقرار کنند؟ آن وقت به چه آدرسی باید مراجعه کنند؟
بله، آدرس من elnazshakerdoost است

منبع : خانواده سبز

چهار شنبه 30 مهر 1393برچسب:, :: 22:29 :: نويسنده : فرشاد
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید نظر یادتون نررررررررره
پيوندها

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان وبلاگ تفریحی فرشاد24 و آدرس farshad24.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 12
بازدید ماه : 13
بازدید کل : 2232
تعداد مطالب : 132
تعداد نظرات : 4
تعداد آنلاین : 1

<-BlogTitle->